۰۹
ارديبهشت ۹۳
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
مدتیه که امید یکسره حرف از رفتن میزنه...تا حالا فکرمیکردم از سر ناراحتی یه چیزی میگه ولی امروز از حرفاش فهمیدم که قضیه جدیه...یدفه از حرفش دلم فروریخت و بغض اومد تو گلوم... و بی اختیار اشکام سرازیر شدند اما نباید ناراحتیمو بفهمه... میخواستم بهش زنگ بزنم اما دیگه نمیتونم...