۲۴
فروردين ۹۳
امروز امیدبرگشته بودوخداروشکرحالش خوب بود.بهم اسمس و تلفن زد وکلی باهم حرف زدیم. همونطور که انتظارشو داشتم سراغ وبلاگم رو گرفت و درجواب بهش گفتم که ترکش کردم وگفتم که: اونجاخانه امیدم بود،وقتی امیدی برای خوندنش طلوع نمیکنه دیگه نخواهم نوشت...
اگرهم بنویسم جایی برای دل خودم وخلوتی با دل بی چاره ی خودم...
جایی که حالاشده گذر رهگذران غریب...ومن صدای خش خش برگهای پاییزی رو زیر پاشون حس میکنم...
------
خودم هم نمیدونم که دیگه کی میرم اونجا مینویسم بااینکه میدونم دوباره برگشته و سرزده ولی تحمل نیومدنش رو ندارم... اینجا هم مال خودشه وآدرسشو داره اگرچه فکرشم نمیکنه... وقتی اینجا مینویسم چون میدونم بی خبره، لحظه لحظه انتظارشو نمیکشم...
۹۳/۰۱/۲۴