خسته ام فردانگاهت رابرایم پست کن/
یک بغل حال وهوایت رابرایم پست کن/
گوشم ازآوازغمگین سکوت شب پراست/
لطفاآن لحن صدایت رابرایم پست کن...:-(
خسته ام فردانگاهت رابرایم پست کن/
یک بغل حال وهوایت رابرایم پست کن/
گوشم ازآوازغمگین سکوت شب پراست/
لطفاآن لحن صدایت رابرایم پست کن...:-(
دردیده ی مانقش رخ دوست اگرنیست،
یادش به دلم لحظه ای ازسینه جدانیست
درسینه ی بی کینه ی مانقش توجاریست
هرچندکه در دیده ی ماجای توخالیست...
دوستی خاطره ای نیست که از یاد رود
خار و خاشاک سبک نیست که بر باد رود
دوستی با تو بهاریست پر از عشق و امید
دوستی با تو محال است که از یاد رود...
خداروشکر که حالش خوبه...از اون موقع که تلفن داداشم هم جواب نمیداد هزار فکر ناجور از ذهنم گذشته... اما الان دیگه خیالم راحت شد که مشغوله وزندگیش به راهه ودیگه نیازی به حضور مزاحمی چون من نداره... شاید این تماس اوضاع رو عادی تر کنه ولی دیگه حاضر نیستم فعلا توی اون وبلاگ براش بنویسم. او دیگه مثل گذشته تشنه نوشته های من نیست. اینجا خونه دنجی هست که بااینکه آدرسش رو داره اما تصورش هم نمیکنه که دوباره به اینجا برگشتم... هروقت خودش اینقدر تشنه و دلتنگ نوشته هام شد حتما پیداشون میکنه ولی دیگه حاضر نیستم خودمو سبک کنم و بهش جهت بدم...
دیگه داشتم دیوونه میشدم. امروز به هر راه ممکنی متوسل شدم تا از حالش خبرداربشم و در سر آخر از یه شماره ناشناس به شماره همراهش زنگ زدم و جواب داد... همیشه همینطوره، آخرش اونی که تاب تحمل بی خبری رو نداره منم نه بقیه...
خدایا چه بلایی سرش اومده؟چرا هیچ جا نیست؟ حتی محل کار؟ ای خدا..... غلط کردم....چقدر من بدم که دلش رو شکوندم... خدایا اگر براش اتفاقی افتاده باشه خودمو نمبیخشم....:'(:'(
دیگه واقعا نگرانم. . تلفن محل کارش هم جواب نمیده..نکنه اتفاق بدی براش افتاده باشه...:-( خدایااااا....
یاد تمام صبحهای همسفریمون بخیر
یاد تمام لحظه های دیدار تصادفیمون بخیر
یاد لبخندهایی که از دیدار دوست، ازعمق جان بر لبهامون مینشست بخیر
یاد....... بخیر....
درشبان غم تنهایی خویش
زایر چشم سخنگوی توام...
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر...:-(